این شب‌ها، ساعت که از نیمه می‌گذرد، همان جای همیشگی،  روی مبل دونفره‌‌‌ی نزدیک به تلویزیون می‌نشینم، ن ساتن قرمزم را بغل می‌کنم و کز می‌کنم، صدای مناجات‌خوان در گوشم می‌پیچد و بعد روحم را می‌نوازد و بعدترها می‌فهمم خیسی چشمانم را. 

چند شبی‌ست متوجه نوآوری فیلمبردار شده‌ام و هلی شاتی  که از بالای صحن و سرای حرم فیلم می‌گیرد

هلی شات می‌چرخد و می‌چرخد، در فاصله‌ی چند متریِ زردیِ چشم‌نوازِ گنبد می‌گردد و  یک دور کامل می‌زند، دورت می‌گردد و من حسودی‌ام می‌شود.

این شب‌ها، نیمه‌شب‌ها ماه  خوش قد و قامت را در آسمان پشت پنجره دنبال می‌کنم، به هم لبخند می زنیم و با هم قول و قرار شب بعد را می‌گذاریم

این شب‌ها، ماه مغرور است و  باشکوه، پنداری یک اَبَرماه حقیقی! 

و من این شب‌ها با خودم زمزمه می‌کنم

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم / اندوه بزرگی‌ست چه باشی چه نباشی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها